loading...
::: مـکتب آنـلاین :::
::: تبليغات مكتب آنلاين :::

   

  

پست ثابت
کاربران پایگاه فرهنگی و قرآنی مکتب آنلاین با سلام 

از اینکه وقت باارزش تون رو در اختیار ما گذاشتید و وارد دنیای هیئت فضای مجازی ما اومديد تقدیر و تشکر میکنم.از جمله اهداف مکتب آنلاین برای ترویج فرهنگ اسلامی با کمک خداوند متعال و ائمه معصومین (ع) هست که ان شالله بتونیم با حضور مجدد شما و دلگرمی های مداوم قدمی رو برداریم. 

ضمنا شما کاربران گرامی اگر مطلب یا فایل صوتی و تصویری (دانلود مداحی و سخنرانی و...)ازخود که قابل استفاده برای عموم باشه در دسترس دارید با ما در ارتباط وباذکر نام خود در مکتب آنلاین در اختیار کاربران قرار بدیم 

برای انتقادات ونظرات و پیشنهادات با مسول مستقیم مکتب آنلاین در ارتباط باشید   

تلفن همراه:۰۹۱۳۳۶۲۵۰۹۷ 

ایمیل:safari.badrood@gmail.com 

با تشكر فراوان / عليرضا صفري (كاشان _ بادرود)  

 

ویژه مــحرم و صـــفر 1392


جـدید تـرین و بــروزترین سـخنرانی و مــداحی


" از یـک آبـــان ماه "

محمد رضا صفری بازدید : 144 زمستان 1391 نظرات (0)
از خانه خارج می‏شوم. ترجیح می‏دهم به آسمان نگاه نکنم. دل آدمی از این آفتاببی‏رمق می‏گیرد. وارد خیابان «ولی‏عصر(عجل الله تعالی فرجه)» می‏شوم. خیابان «ولی‏عصر(عجل الله تعالی فرجه)»، با وجوداین هوای خاکستری، ماشینهای خاک گرفته، راننده‏های عصبانی و درختهای زرد و پژمرده،هنوز هم زیباترین خیابان تهران است. به تجریش که می‏رسم، مثل همیشه روبروی گنبدامام‏زاده صالح(ع) می‏ایستم و به رسم ادب سلام می‏دهم. گنبد آبی‏اش غرق در دود است. کسی از پشت، شدیدا با من برخورد می‏کند: «خانم سر راه نایست!» دلم می‏گیرد از تنهبی‏تفاوتی‏اش، از این‏که حتی در میان این آسمان سربی، آبی گنبد را ندیده. آدمها باعجله از کنار یکدیگر عبور می‏کنند و گاه دنبال اتوبوسها می‏دوند، بی‏آن‏که حتی بهپرواز فوج کبوتران به سوی «حرم» نگاهی بیندازند....
در صف اتوبوس «میدان ولی‏عصر(عجل الله تعالی فرجه)» می‏ایستم. من دومین نفر هستم. نفر اول، خانمپیری است که با گوشه روسری، بینی و دهانش را پوشانده. نگاهی به من می‏اندازد و بادست به اگزوز اتوبوسی اشاره می‏کند و سری به علامت تأسف تکان می‏دهد. می‏گویم: «گفته‏اند امروز هوا خیلی آلوده است. ای کاش بیرون نمی‏آمدید.» برای لحظه‏ای روسریرا از جلوی صورتش دور می‏کند و می‏گوید: «بنشینم گوشه خانه که چی؟ هر روز هواهمینطوره. یه روز یک کمی بهتر، یه روز مثل امروز، فاجعه! ترجیح می‏دهم بین مردمبمیرم تا گوشه خانه...» بعد دوباره روسری را جلوی دهانش می‏گیرد و سرش را پایینمی‏اندازد. شاید نمی‏خواهد غبار غمی را که در چشمانش نشسته ببینم. برای این‏کهموضوع را عوض کرده باشم، می‏پرسم: «شما خیلی وقته منتظرید؟» چند لحظه بدون این‏کهحرفی بزند، نگاهم می‏کند. و بعد می‏گوید: «منتظر؟ آره، خیلی وقته...» و سکوتمی‏کند. اما من احساس می‏کنم هنوز حرفش تمام نشده. نمی‏دانم به نظرم آمده یا واقعا«منتظر»ی که من گفته‏ام با «منتظر»ی که او گفته تفاوت دارد. چشم از او برنداشته‏امکه اتوبوس هم می‏رسد. مثل همیشه مردم به سمت اتوبوس هجوم می‏برند. پیرزن لبخند تلخیمی‏زند و می‏گوید: «اینهم از حق تقدم! خدا آخر و عاقبتمان را به خیر کند.» از آرامشاو لذت می‏برم. نگاههای پیرزن و درد دلهایش بوی آشنایی می‏دهد. سوار اتوبوس کهمی‏شوم، کنارش می‏ایستم. باز هم نگاهش را به من می‏دهد و با حالتی غریب می‏گوید: «اگه صاحب این زمونه بیاد... نگاهش را بین دو چشم تقسیم می‏کند». یادم می‏آید کهمدتهاست آدمها در چشمان یکدیگر نمی‏نگرند. شاید به این خاطر که کمتر حقیقت رامی‏گویند. «اگه بیاد مگه می‏ذاره اوضاع اینجوری بمونه» به پسر کوچکی که ماسک کهنه وکثیفی بر صورت زده و چند پاکت فال حافظ در دست دارد اشاره می‏کند و می‏گوید: «مگهمی‏ذاره این طفل معصومها آواره بمونند» پسرک به اتوبوس ما هم سری می‏زند: «فال... فال... فال حافظ» صدایش می‏کنم، «نیت کن خانوم... می‏شه ۱۰۰ تومن!».
نفسش سخت و پر صدا از سینه‏اش خارج می‏شود. نیت و فال را فراموش می‏کنم، به سویشبرمی‏گردم اینبار نگاهش با من نیست. دل به نقطه‏ای دور دست داده، چشمانش روشن و پرامید است: «وقتی بیاد، اول از همه، چادر عدالت روی سر همه دنیا می‏کشه تا هر کس هوسنکنه یه تفنگ برداره و لشگرکشی کنه...» مکث کوتاهی می‏کند: «این مرضهای عجیب وغریب، همه‏اش از بی‏ایمانیه. وقتی بیاد، اینجور مریضی‏ها ریشه‏کن می‏شه...» چشمهایشحالت غریبی دارد. احساس می‏کنم دریچه‏ای به سویش گشوده شده و روزگار سبز ظهور را بهوضوح می‏بیند. مشتاق و امیدوار به سویم برمی‏گردد: «یعنی می‏شه ما هم توی زمونهحکومت آقا باشیم؟» دلم می‏لرزد. نگاهم را از چشمانش می‏گیرم و به کف اتوبوس زلمی‏زنم: «ان‏شاءاللّه‏...». به حرفهایش فکر می‏کنم. در رؤیای شیرین حضور و مدینهفاضله پس از ظهور امام نازنینم غرق هستم که صدای فریاد راننده مرا به دنیای خاکستریامروز پرتاب می‏کند: «این بلیطو کی داده؟» از لحن خشن و صدای بلندش، پشتم می‏لرزد. همه با حالتی بی‏تفاوت نگاهش می‏کنند. راننده، بلیط را با عصبانیت پاره می‏کند و کفاتوبوس می‏ریزد: «یا بیاد بلیط همین ماه رو بده، یا راه نمی‏افتم...» حالا همهاعتراض می‏کنند. راننده با لجبازی بچه‏گانه‏ای ایستاده. پیرمردی بلند می‏شود، یکبلیط از جیبش بیرون می‏آورد و می‏گوید: «بیا بگیر پسرجان! صلوات بفرست.» یاد کودکیخودم می‏افتم، این‏که بزرگ‏ترها برای راضی کردن ما همیشه شکلاتی در جیب داشتند! منو پیرزن دیگر حرفی نمی‏زنیم. فقط گاه‏گاهی یکدیگر را نگاه می‏کنیم و لبخندیمی‏زنیم. گاهی با لبخند و سکوت راحت‏تر و بهتر می‏توان صحبت کرد. نیمه‏های راه، اوخداحافظی می‏کند و پیاده می‏شود. من می‏مانم و واژه‏های آرمانی او: «عدالت، سلامت،امنیت، صداقت...».
اتوبوس تقریبا به میدان «ولی‏عصر(عجل الله تعالی فرجه)» رسیده است. من هنوز غرق صحبتهای پیرزنهستم. با بی‏حوصلگی از اتوبوس پیاده می‏شوم. مغازه‏ها و زرق و برق ویترینها، مردمرا به سوی خود جذب می‏کنند اما قیمتهای بالا و بی‏منطق اجناس، به همان سرعت مردم رادور می‏کنند. تمام فکر و دلمشغولی‏ام، حرفهایی است که مدتها بود فراموش کرده بودم: واژه‏هایی که بسیار به‏کار می‏روند، آنقدر زیاد که از معنی اصلی خود دور می‏شوند. حال امروز من، مناسب این خیابانهای شلوغ و آدمهای بی‏هدف نیست. فراموش کرده‏ام برایچه اینجایم. لحظه‏ای به بهانه نگاه کردن خرده ریزهای یک دستفروش می‏ایستم و سعیمی‏کنم به راهی که امروز خداوند پیش رویم گذاشته، نگاهی بیندازم:
صبح... در یک هوای آلوده تنفس کردم... یک نفر شدیدا به من برخورد کرد... کبوترانپرواز می‏کردند... پیرزن چشم انتظار بود... کودکی با یک ماسک رنگ و رو رفته پرسهمی‏زد... یک بلیط پاره چرخ خورد و کف اتوبوس آرام گرفت...
حالا در میدان «ولی‏عصر(عجل الله تعالی فرجه)» هستم و تمام راه در نام زیبای «ولی‏عصر(عجل الله تعالی فرجه)» غوطه‏وربوده‏ام. پشت تمام این اتفاقات، حتما یک نکته اساسی، یک درس مهم پنهان است. به سمتدیگر خیابان می‏روم و منتظر اتوبوس می‏شوم. باید بازگردم... پاکت مچاله شده فالحافظ را باز می‏کنم:
بیا که رایت منصور پادشاه رسید
نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید
جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت
کمال عدل به فریاد دادخواه رسید
کجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل

بگو بسوز که «مهدی» دین پناه رسید

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
بنام خدایی که بنده ایی چون حسین بن علی را دارد....
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
  • يکشنبه 01 دی 1392
  • دوشنبه 25 آذر 1392
  • يکشنبه 24 آذر 1392
  • شنبه 23 آذر 1392
  • پنجشنبه 21 آذر 1392
  • سه شنبه 19 آذر 1392
  • يکشنبه 17 آذر 1392
  • دوشنبه 11 آذر 1392
  • چهارشنبه 06 آذر 1392
  • سه شنبه 05 آذر 1392
  • شنبه 02 آذر 1392
  • جمعه 01 آذر 1392
  • پنجشنبه 30 آبان 1392
  • چهارشنبه 29 آبان 1392
  • سه شنبه 28 آبان 1392
  • دوشنبه 27 آبان 1392
  • يکشنبه 26 آبان 1392
  • دوشنبه 20 آبان 1392
  • شنبه 18 آبان 1392
  • پنجشنبه 16 آبان 1392
  • چهارشنبه 15 آبان 1392
  • سه شنبه 14 آبان 1392
  • شنبه 11 آبان 1392
  • جمعه 10 آبان 1392
  • پنجشنبه 09 آبان 1392
  • پنجشنبه 11 مهر 1392
  • پنجشنبه 04 مهر 1392
  • سه شنبه 22 مرداد 1392
  • شنبه 05 مرداد 1392
  • جمعه 04 مرداد 1392
  • دوشنبه 24 تير 1392
  • چهارشنبه 19 تير 1392
  • سه شنبه 11 تير 1392
  • دوشنبه 20 خرداد 1392
  • چهارشنبه 15 خرداد 1392
  • جمعه 10 خرداد 1392
  • يکشنبه 05 خرداد 1392
  • جمعه 03 خرداد 1392
  • پنجشنبه 02 خرداد 1392
  • چهارشنبه 01 خرداد 1392
  • سه شنبه 31 ارديبهشت 1392
  • دوشنبه 30 ارديبهشت 1392
  • يکشنبه 29 ارديبهشت 1392
  • پنجشنبه 26 ارديبهشت 1392
  • چهارشنبه 25 ارديبهشت 1392
  • سه شنبه 24 ارديبهشت 1392
  • دوشنبه 23 ارديبهشت 1392
  • جمعه 20 ارديبهشت 1392
  • چهارشنبه 18 ارديبهشت 1392
  • سه شنبه 17 ارديبهشت 1392
  • دوشنبه 16 ارديبهشت 1392
  • يکشنبه 15 ارديبهشت 1392
  • شنبه 14 ارديبهشت 1392
  • جمعه 13 ارديبهشت 1392
  • چهارشنبه 11 ارديبهشت 1392
  • سه شنبه 10 ارديبهشت 1392
  • دوشنبه 09 ارديبهشت 1392
  • يکشنبه 08 ارديبهشت 1392
  • شنبه 07 ارديبهشت 1392
  • جمعه 06 ارديبهشت 1392
  • پنجشنبه 05 ارديبهشت 1392
  • چهارشنبه 04 ارديبهشت 1392
  • سه شنبه 03 ارديبهشت 1392
  • دوشنبه 02 ارديبهشت 1392
  • يکشنبه 01 ارديبهشت 1392
  • شنبه 31 فروردين 1392
  • جمعه 30 فروردين 1392
  • پنجشنبه 29 فروردين 1392
  • چهارشنبه 28 فروردين 1392
  • سه شنبه 27 فروردين 1392
  • دوشنبه 26 فروردين 1392
  • يکشنبه 25 فروردين 1392
  • شنبه 24 فروردين 1392
  • جمعه 23 فروردين 1392
  • چهارشنبه 21 فروردين 1392
  • سه شنبه 20 فروردين 1392
  • دوشنبه 19 فروردين 1392
  • يکشنبه 18 فروردين 1392
  • شنبه 17 فروردين 1392
  • جمعه 16 فروردين 1392
  • پنجشنبه 15 فروردين 1392
  • چهارشنبه 14 فروردين 1392
  • سه شنبه 13 فروردين 1392
  • دوشنبه 12 فروردين 1392
  • يکشنبه 11 فروردين 1392
  • شنبه 10 فروردين 1392
  • چهارشنبه 07 فروردين 1392
  • سه شنبه 06 فروردين 1392
  • دوشنبه 05 فروردين 1392
  • يکشنبه 04 فروردين 1392
  • چهارشنبه 30 اسفند 1391
  • دوشنبه 28 اسفند 1391
  • يکشنبه 27 اسفند 1391
  • شنبه 26 اسفند 1391
  • جمعه 25 اسفند 1391
  • سه شنبه 22 اسفند 1391
  • دوشنبه 21 اسفند 1391
  • يکشنبه 20 اسفند 1391
  • شنبه 19 اسفند 1391
  • جمعه 18 اسفند 1391
  • پنجشنبه 17 اسفند 1391
  • چهارشنبه 16 اسفند 1391
  • سه شنبه 15 اسفند 1391
  • دوشنبه 14 اسفند 1391
  • يکشنبه 13 اسفند 1391
  • شنبه 12 اسفند 1391
  • جمعه 11 اسفند 1391
  • پنجشنبه 10 اسفند 1391
  • چهارشنبه 09 اسفند 1391
  • سه شنبه 08 اسفند 1391
  • دوشنبه 07 اسفند 1391
  • يکشنبه 06 اسفند 1391
  • شنبه 05 اسفند 1391
  • جمعه 04 اسفند 1391
  • چهارشنبه 02 اسفند 1391
  • سه شنبه 01 اسفند 1391
  • دوشنبه 30 بهمن 1391
  • يکشنبه 29 بهمن 1391
  • جمعه 27 بهمن 1391
  • پنجشنبه 26 بهمن 1391
  • چهارشنبه 25 بهمن 1391
  • سه شنبه 24 بهمن 1391
  • دوشنبه 23 بهمن 1391
  • يکشنبه 22 بهمن 1391
  • شنبه 21 بهمن 1391
  • جمعه 20 بهمن 1391
  • پنجشنبه 19 بهمن 1391
  • چهارشنبه 18 بهمن 1391
  • سه شنبه 17 بهمن 1391
  • دوشنبه 16 بهمن 1391
  • شنبه 14 بهمن 1391
  • جمعه 13 بهمن 1391
  • پنجشنبه 12 بهمن 1391
  • چهارشنبه 11 بهمن 1391
  • سه شنبه 10 بهمن 1391
  • دوشنبه 09 بهمن 1391
  • يکشنبه 08 بهمن 1391
  • شنبه 07 بهمن 1391
  • جمعه 06 بهمن 1391
  • پنجشنبه 05 بهمن 1391
  • چهارشنبه 04 بهمن 1391
  • سه شنبه 03 بهمن 1391
  • دوشنبه 02 بهمن 1391
  • يکشنبه 01 بهمن 1391
  • شنبه 30 دی 1391
  • يکشنبه 24 دی 1391
  • شنبه 23 دی 1391
  • پنجشنبه 21 دی 1391
  • چهارشنبه 20 دی 1391
  • سه شنبه 19 دی 1391
  • يکشنبه 17 دی 1391
  • شنبه 16 دی 1391
  • پنجشنبه 14 دی 1391
  • چهارشنبه 13 دی 1391
  • سه شنبه 12 دی 1391
  • دوشنبه 11 دی 1391
  • شنبه 09 دی 1391
  • پنجشنبه 07 دی 1391
  • چهارشنبه 06 دی 1391
  • نظرسنجی
    کدامین موضوع را بیشترترجیح میدهید؟
    ::: تبليغات :::

    javanenghelabi.ir 1392 (174)
    آمار سایت
  • کل مطالب : 280
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 310
  • آی پی امروز : 22
  • آی پی دیروز : 20
  • بازدید امروز : 217
  • باردید دیروز : 35
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 614
  • بازدید ماه : 1,257
  • بازدید سال : 7,243
  • بازدید کلی : 147,871
  • کدهای اختصاصی
    بیانات امام خامنه ایی


    رهبر انقلاب در دیدار با فرماندهان بسیج، درباره‌ی استكبار گفتند: «استكبار يك واژه‌ى قرآنى است كه در قرآن درباره‌ى امثال فرعون و گروه‌هاى بدخواه و معارض حق و حقيقت به‌كار رفته است. استكبار در گذشته هم بوده است، تا امروز هم وجود دارد. استخوان‌بندى استكبار در همه‌ى دوره‌ها يكى است؛ البته شيوه‌ها و خصوصيات و روش‌ها در هر زمانى تفاوت می‌كند


    ::: هفتـه نـامه عــارفان :::


    کوتاه گفته های آیت الله بهجت در باره امام زمان (عج)

    چه قدر حضرت [امام زمان (علیه السلام)] مهربان است به کسانی که اسمش را می برند و صدایش می زنند و از او استغاثه می کنند؛ از پدر و مادر هم به آنها مهربان تر است!

    لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت حضرت ولی عصر (عج) تشرّف حاصل کند؛ بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز، سپس توسّل به ائمه (علیهم السلام) بهتر از تشرّف باشد.در زمان غیبت هم عنایات و الطاف امام زمان (عج) نسبت به محبّان و شیعیانش زیاد دیده شده؛ باب لقا و حضور بالکلیّه مسدود نیست؛ بلکه اصل رؤیت جسمانی را هم نمی شود انکار کرد! 

    با وجود اعتقاد داشتن به رئیسی که عینُ الله الناظره است، آیا می توانیم از نظر الهی فرار کنیم و یا خود را پنهان کنیم؛ و هر کاری را که خواستیم، انجام دهیم؟! چه پاسخی خواهیم داد؟!

    هر چند حضرت حجت (عج) از ما غایب و ما از فیض حضور آن حضرت محرومیم؛ ولی اعمال مطابق یا مخالف دفتر و راه و رسم آن حضرت را می‌دانیم؛ و این که آیا آن بزرگوار با اعمال و رفتار خود خشنود، و سلامی – هر چند ضعیف – خدمتش می‌فرستیم؛ و یا آن حضرت را با اعمال ناپسند، ناراضی و ناراحت می کنیم!

    علایمی حتمیّه و غیر حتمیّه برای ظهور آن حضرت ذکر کرده اند. ولی اگر خبر دهند فردا ظهور می کند، هیچ استبعاد ندارد! لازمۀ این مطلب آن است که در بعضی علایم، بَداء صورت می گیرد و بعضی دیگر از علایم حتمی هم، مقارن با ظهور آن حضرت اتفاق می افتد.

    مهمتر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی (عج)، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار حضرت تا ظهور او می باشد.

    افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران می روند، و نمی دانند که خود آن حضرت چه التماس دعایی از آنها دارد که برای تعجیل فَرَج او دعا کنند!

    حضرت غائب (عج) دارای بالاترین علوم است؛ و اسم اعظم بیش از همه در نزد خود آن حضرت است. با این همه، به هر کس که در خواب یا بیداری به حضورش مشرّف شده، فرموده است: برای من دعا کنید!

    راه خلاص از گرفتاری ها، منحصر است به دعا کردن در خلوات برای فرج ولیّ عصر (عج)؛ نه دعای همیشگی و لقلقۀ زبان… بلکه دعای با خلوص و صدق نیّت و همراه با توبه.